با تو
شـدم لبريز شـور و عشق و مهر جاودان با تو
شدم مست و غزلخوان و شهير اينزمان با تو
نه پابندم به مال و مكنت و جاه ومقام اين دم
كـه بـر دنيـا كنم حكـم و امارت بيگمـان با تو
اگـر در كنج خلوت بي تـو بي مقـدار و بيـمارم
ولـي در محضر يـاران دوصـد دارم نشان بـا تو
بـه روز بيكسـي دارم اميـد لطف و همراهي
يقـين دارم سرافــرازم بـه وقـت امتـحان با تو
به خواب و وقت بيداري اگر درديبه جانباشد
سلامتميشودهمره بهروح وجسموجانباتو
اجــل صـدبـار گـر بنـدد بـــه رويـم راه دنــيا را
شكايـت كـي كنـم، باشد سرايم آسمان با تو
به قصد كشتنم هردم كشد تيغ ازجفا دشمن
چهباكي،چونكهجان وتن بود امن و امانبا تو
نــدارم ترسـي از خصـم بدانديـش سيـهكردار
بــه ميــدان نبـرد آنـي نگـردم ناتــوان بــا تــو
سـراسـر عالــم فـاني، نيـارزد گــر پر كاهـي
دلي دارم دراين عالم، بسي باشد گران با تو
شبوروز ازچهدلخونم، بهيادتغرقو محزونم
شود دلهر زمانشاد و غني روح و روان با تو
ز دست دوستان دارم شكايت، بر كه بنويسم
نمـيدانم، نمـيگردد زبـــانم در دهـان بـا تـو
چهجايصحبتازحجراستومرگوموسمرفتن
به هنگامي كهدر پيريشدم از نو، جوان با تو
كــه تقـدير از قضـا آورد او را در ميــان بـا تــو