حزب باد
چون كه دل در گرو عشق تو يكسر داديم
تـــا ابـــد گـرچـــه خرابيــم، ولــي آبــاديم
بــه اسيـري تــو اينــجا بــه پنـاه آمـدهايـم
چـون كه در بنـد شويم، از همه جـا آزاديم
گوش عالم بهرجزخواني ما كر شدهاست
ليـــك در وصــف تــو در بنـد الــف افتـاديم
تنـگچشمان نظر از روي تــو كـي بـردارند
هر كه شيرين شود او را همگي فرهاديم
اينچهرسمياستكهدرمكتبعشقوايثار
چــه نكـو پاسخ هر درس تو را پس داديم!
سخنازعدلوعدالت چهبگوئيم، كه نيست
غـرق خودكامـگي و تشـنه هــر بيــداديم
نـه بـه اخطار تو شد خيرهسري از ما دور
كـه به اصـرار بـر آن، از همه پيش افتاديم
نهكه اينصورت ما جلوهگر سيرت ماست
بــه دغـلبــازي و تـزوير و ريــا اســتاديـم
دو سه روزي كه بر اين عالم فاني گذريم
بــه كدامـين عمـل و كـرده خود دلشاديم
ز سـخن گفتن بيـهوده كسي سـود نكرد
هــر چــه گفتيم، عمـل در پي آن ننهاديم
يكي از بركت ايمان، به جهـان نامور است
واي بــر مــا كه هنـوز از پـي حـزب باديـم
علموتقوي و درستي سبب معرفت است
اي دريغــا كــه چنـان را بـه زميـن بنهاديم
هـر چـه اسـتاد ازل گفت، به آن دل داديم